۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

سلام باران


دوباره داره تابستون تموم میشه و اول مهر میرسه... این روزا که میشه یاد دوران مدرسه میافتم! البته زیاد از مدرسه خوشم نمیومد! الان هم همینطورم! ولی حاضر بودم دوباره برم مدرسه ولی دوباره کوچیک باشم....

وقتی که سن آدم کمه٬ خیلی راحت تر زندگی میکنه... البته شاید آدم بزرگا اینطور فکر میکنن....

اون موقع که چنین حسی نداشتم!

به طور کلی زیاد از آدم بزرگ بودن خوشم نمیاد.... تا حالا هم سعی کردم که بزرگ نشم!! ولی مثل اینکه زمان٬ قدرتمند تر از این حرفاست...


.....

زمان خیلی چیزا رو عوض میکنه... خواسته یا ناخواسته...

درسته که ما میتونیم توی عوض کردن خیلی چیزها کمکش کنیم... ولی زمان چیزهایی رو هم که ما میخوایم عوض نشه٬ عوض میکنه....
دیروز داشتم آخرین قسمت سریال "پنجمین خورشید" رو میدیدم... از این سریال به طور اتفاقی شاید ۳ قسمت رو دیده بودم که با این میشد چهار قسمت... ولی فکر کنم سریال بدی نبود...
مهمترین چیزی که توی این چهار قسمت نظر من رو جلب کرد و شاید مهمترین بخش این سریال (البته به نظر من)٬ پیام آخر بود که توی داستان نوشته شد...
برای کسانی که ندیدند به طور کلی بگم که آقای نقش اول این سریال یک قطعه عتیقه خورشید مانند پیدا کرده بود که ۵ خورشید داشت و با این ۵ خورشید میتونست ۵ بار زمان زندگی خودش رو به جلو یا به عقب ببره... این آقا با این ۵ خورشید زندگی دوستان خودش رو به بهترین وجه عوض کرد... ولی سرنوشت خودش چیزی نشد که میخواست....
حالا مساله مهم اصلا سرنوشت این آقا نبود... مساله مهم خورشیدهایی بود که تمام شد...
پیام آخر هم همین بود....
هر روز صبح که از خواب بیدار میشیم٬ یک خورشیده... وقتی که شب شد٬ یک خورشید از دست رفته که دیگه بر نمیگرده....
بهتره سعی کنیم وقتی که خورشیدی رو از دست میدیم٬ پشیمون نباشیم.... شاد باشیم که به بهترین وجه از خورشید از دست رفته استفاده کردیم.... چون دیگه بر نمیگرده....
بیایید خورشید امروز رو از دست ندیم....


روز بارانی و قشنگتون به خیر.... خورشیدتون پرمهر....

هیچ نظری موجود نیست: