۱۳۹۵ آبان ۲۵, سه‌شنبه

ماه در نزدیکترین فاصله به زمین...

دیشب  مجری اخبار میگفت "ماه در نزدیک ترین فاصله به زمین است و مردم ایران میتوانند این واقعه را امشب مشاهده کنند. اتفاقی که تا 30 سال دیگر نخواهد افتاد.". ولی من تماشای این ماه را از دست دادم. راستش رمقی نبود که کنار پنجره بروم و ماه آسمان را تماشا کنم. با خودم گفتم "تماشای ماه آسمان چه فایده دارد وقتی که دلت غمگین است؟"... 
نیمه های شب از خواب بیدار شدم. ماه در کنار من آرمیده بود. با همان زیبایی. اندام زیبایش با رنگ لباس سپیدش تلفیقی خیره کننده و هوسناک ساخته بود. آتشی در وجودم به پا کرد تماشای این ماه. آتشی که تمام غمهایم را سوزاند. چیزی نمانده بود که دست پیش ببرم و این زیبایی را لمس کنم تا شاید اندکی از این آتش فرو نشیند، اما نمیخواستم ماه از خواب نازش بیدار شود. پس کنار کشیدم. مدتی به تماشای این ماه بیدار ماندم تا خواب دوباره چشمانم را گرفت. چه خواب دلنشینی شد بعد از تماشای ماه. آری، من دیشب ماه را دیدم. در نزدیکترین فاصله به زمین. اتفاقی که نیاز ندارم برایش 30 سال صبر کنم. اتفاقی که میتواند هر شب برای من بیافتد. فقط برای من.