۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

پاریس....


خبرهای دیروز، روایت  بیش از 130 نفر جان باخته در حملات انتحاری و مسلحانه داعش در فرانسه...
....
...
واکنش جمع کثیری از مردم فرهیخته ایران زمین:
1- تغییر عکس پروفایل به پرچم فرانسه با نوار مشکی
2- روکشی از پرچم فرانسه روی عکس پروفایل فیسبوک
3- روشن کردن شمع و تقدیم گل به دیوارهای سفارت فرانسه
4- فوروارد خبرهای مربوط به این فاجعه
5- ....
112- تیتر روزنامه وطن امروز که نهایت افراط گری و خشونت در رنگ قرمزش پیداست... (برای این یکی واقعا متاسفم!)
...
حالا نظر من:
کاری به کسانی که از هر موضوعی برای باکلاس نشون دادن خودشون استفاده میکنند ندارم. کاری به افرادی که از این حوادث خوشحال میشن و ذوق انتقام جوییشون گل میکنه ندارم.
ولی ای کاش این حوادث باعث تفکر میشد. به جای ابراز تاسف از این حوادث که در گوشه و کنار دنیا داره اتفاق میافته، مینشستیم و در خلوت خودمون چند ساعتی به اونها می اندیشیدیم...
بنشینیم و فکر کنیم که واقعا خشونت و کشتار این چنینی چه دلایلی داره؟ چه کاری باید کرد که افکار نسلهای آینده حتی از فکرکردن به این نوع اعمال بیزار باشه؟ آیا اینکه چند روزی رنگ پرچم فرانسه رو روی پروفایلمون بگذاریم کافیه؟ یا باید فکری کرد؟ آیا باید منتظر بشیم تا تشنگان قدرت و ثروت دست این گروههای تروریستی رو از روی زمین کوتاه کنند؟ یا اینکه ما هیچ کاری از این بابت نمیتونیم انجام بدیم؟ واقعا راه چاره ای هست یا نه؟
....
اگر به این نتیجه رسیده باشید که راه چاره ای نیست، هیچ لزومی نداره که ابراز همدردی کنید!!! شما به اندازه خودتون و شاید خیلی بیش از اندازه خودتون توی همین کوچه پس کوچه های شهر غم و درد دارید که بهشون برسید!! پس ادای باکلاسها رو در نیارید!!
....
و اگر به این نتیجه رسیدید که راهی هست، یا مطمئنید که راهی باید باشه.... شما ابراز همدردی کنید.. عکس پروفایلتون رو پرچم فرانسه بگذارید... کنار دیوارهای سفارت فرانسه شمع روشن کنید... خبرها رو فوروارد کنید... ..... ... اما... کنار تمام این کارها، موضوع مهم تری هست... اون راه... راه نجات ...
شاید وظیفه شما در رسیدن به راه نجات تربیت درست فرزندتون باشه... شاید رفتار با همکاراتون... شاید فعالیت های بشر دوستانه بزرگتر... شاید رسیدگی به یک کودک بی پناه... شاید تلاش در روشنگری انسانهایی که اطرافتون زندگی میکنند... شاید ....
اگر هر کسی تلاش کنه اطراف خودش رو از اندیشه های پلید و افراطی پاک کنه، میتونه مطمئن باشه که قدم بزرگی در جهت رسیدن به راه نجات بشریت برداشته... 
مطمئن باشید کسی که حمله انتحاری انجام میده و ده ها انسان دیگه رو همراه خودش به کام مرگ میفرسته، نمیتونه از حلقه زیبایی که شما با این کار در اطراف خودتون ایجاد میکنید بیرون اومده باشه... مطمئن باشید...
اندیشه های افراطی ... این چیزیه که باید از ذهنها پاک بشه... این اندیشه ها در هرقالبی میتونن پدیدار بشن... حتی دین و مذهب... مراقب اندیشه های افراطی و خرافی باشید... این تنها راه نجات بشر از خشونت و کشتاره...

۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه

محرم...

.
.
باز هم محرم شد...
..
باز هم محرم، باز هم چهره شهر سیاه پوش شد..
باز هم قدم به قدم تکیه های داربستی موقت... مثل خیلی از کارهای موقت دیگر این مردم...

باز هم شبها صدای طبل و سنج و فریادهای گوش خراش مداح محل که ساعت 11 شب خواب پسرم را میپراند...
باز هم صبح دیرآمدن سرکار با چشمان خواب آلود به بهانه تا دیروقت نذری دادن...
باز هم اتومبیلهایی که تا دیروز بلوار اندرزگو را دور دور میکرد، با نوشته های "یا حسین" و....
باز هم خوش تیپهای سیاه پوش شب...
باز هم لوندیهای دختران عزادار حسین!...
باز هم قرارهای شبانه تا دم صبح به بهانه عزاداری...
باز هم خاک خوردن شیشه های عرق کشمش دو آتیشه تا بعد از محرم...
باز هم حضور شکم سیران در صفهای غذای نذری...
باز هم...
باز هم..
باز هم محرم با تمام آنچه نباید باشد و آنچه هست...
..
این ماه برای من تنها یادآور این است که این مردم عزاداری را بیش از شاد بودن دوست دارند..
این مردم مرده میپرستند..
این مردم اگر حسین با تمام صفاتی که برایش قائلند زنده بود، یک روز زنده اش نمیگذاشتند..
این مردم تفاوت جشن و عزا، شادی و غم، و تفاوت خیلی چیزهای دیگر را فراموش کرده اند..
این مردم دیگر شبیه انسانی که میشناسم نیستند..
..
چیزی نیست... یک ماه دیدن بساط ریاکاری را دیدن کار دشواری نیست.. یک ماه دیدن مردمی که حتی ذره ای از کتاب آسمانی خود را نخوانده اند اما برای امام سومشان یک ماه سیاه میپوشند و بر سر و سینه میزنند، کار سختی نیست...
میگذرد... این یک ماه هم میگذرد...
اما سخت است یک عمر در میان مردمی نادان که علاقه ای به دانستن حقایق ندارند زندگی کرد... سخت است..

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

در باب اتفاقات اخیر مراسم حج....

سلام....

این ره که تو میروی به ترکستان است...

والسلام...

۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه

در جستجوی انسانیت...



این یکی از تصاویر لحظات شاد پناهندگی پناهجویان اخیر به کشورهای اروپایی است...
به راستی چه چیزی باعث میشه تا پلیس دانمارکی به این طریق دخترک پناهجوی سوری را شاد کنه؟
شخصیت این پلیس چگونه ساخته شده؟
آیا ذهنش خالی از دغدغه های زنگی شخصیشه؟
آیا حقوق ماهانه اش اونقدر هست که زندگی اش تامین میشه؟
آیا کسی بهش گفته که این رفتارو با پناهجوها انجام بده؟
 ... و هزاران سوال دیگه که واقعیت این سوالها مقایسه با مردم خودمونه...
...
واقعا ما با افغانها توی کشورمون چه میکنیم؟
چرا رفتارمون اینقدر متفاوته؟
دلیلش خیلی چیزاست ظاهرا...
ما هرچیزی رو بهانه قرار میدیم تا از انسانیت دور باشیم...
...
...
نه... هرچی فکر میکنم و هرچی این عکس رو نگاه میکنم میبینم اینها هیچ ربطی به مردم کشور ما ندارن!!
ما چقدر از این انسانیتها دوریم...

۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

اخبار امروز...

امروز خبرهای امروز روزنامه ای در تهران برای من تاسف بار بود... فکر میکنم هرکسی این اخبار را بخواند متاسف و متاثر خواهد شد... چه بودیم و کنون چه هستیم....
بخوانید و بر حال و آینده خود متاسف باشید...
...
....
ارس در آستانه بروز فاجعه زیست محیطی
پساب های صنعتی 9 سال است این رودخانه را آلوده میکنند
پرواز یوزپلنگ ایرانی در آسمان!
تصویری از صورت یوزپلنگ ایرانی روی دماغه هواپیما نقاشی شد!!!
.....جالب است!!! ارس کجا و تصویر یوزپلنگ کجا!!! راستی هنوز نسل یوزپلنگ ایرانی منقرض نشده؟!!
...
تخریب آثار 5500ساله محوطه باستانی چلو
واگذاری 20هکتار از 40هکتار زمین این محوطه طی سالهای گذشته به کشاورزان باعث این تخریب است!!!
...
تیتر درشت: دفترچه های الکترونیکی بیمه خدمات درمانی هنوز نمیتوانند جایگزین دفترچه های کاغذی شوند.
تیتر ریز: 70درصد مردم از بیماریهای لثه رنج میبرند!!
...
خبر با توضیحات: 140 مدرسه در 31 استان ساخته شد و به عنوان هدیه مقام معظم رهبری به آموزش و پرورش مناطق محروم هدیه میشود..
خبر بدون توضیحات: 47هزار دانش آموز کلاس اول ابتدایی سال گذشته مردود شدند!!!
...
....
...
دیگه حوصله ام نیومد بقیه خبرها رو بخونم!! خودم حدس میزنم توی این مملکت چه خبره! فهمیدنش سخت نیست.. نیازی به خوندن خبرها هم نداره...


۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه

این روزها و شبهای زهرماری

خسته ام...
...
امروز احساس خستگی بدی دارم... مثل اینکه با چوب زده باشنم!! ... 
.
همش توی ذهنم اتفاقات این روزا رو مرور میکنم و بیشتر خسته میشم... کاش فردا روز خوبی باشه..


فردا شب کنسرت هومن بختیاری ... امیدوارم... اگه زهرمون نکنن...

۱۳۹۴ شهریور ۱۵, یکشنبه

واقعیت ما...

این روزا همه جا پر شده از تصاویر کودک سوری که جسدش توی سواحل ترکیه پیدا شد.... این روزا همه جا پر شده از اشعار و متون احساسی در مورد این کودک و پناهجویان جان باخته دیگه...
نمیدونم شاید ما کاری جز نوشتن و اظهار همدردی نمیتونیم انجام بدیم.. یعنی نه اینکه نتونیم ، بلکه نمیخوایم حتی برای ذره ای از لحظات زندگیمون درگیر زندگی انسانهای دیگه باشه...
چند روز پیش منزل یکی از دوستان من که مسافرت بود رو دزد زد... توی یک آپارتمان بالای 10 نفر سکنه، دزد میله های درب فولادی رو کج میکنه، درب چوبی رو میشکنه، داخل منزل میشه، همه جا رو به هم میریزه، قفل گاوصندوق رو باز میکنه، تلاش میکنه تا دربهای دیگه رو باز کنه، ..... و هیچکدوم از همسایه ها متوجه نمیشن تا زمانی که آقای دزد تشریفشون رو میبرن!!!!
این همه سر و صدا ؟؟!! یعنی مردمی که این همه صدا تکونشون نده با اشعار و متون احساسی تکون میخورن؟؟؟
چند روز پیش توی جاده چالوس که هر دقیقه حداقل 4 5 خودرو از اونجا رد میشه، یک جوان و همسرش رو از ماشین پیاده میکنن و جوان رو به قصد کشت میزنن و ماشینشون رو میگیرن و فرار میکنن!!! یعنی مردمی که از اونجا رد میشدن و این صحنه باعث نشده که بایستن و کمک کنن با اشعار و متون احساسی تکون میخورن؟؟؟؟
چند روز پیش توی بازار تهران پسربچه 10 ساله ای رو سر بریدند.... پسر بچه رفته بوده نون بخره و برگرده خونه... یعنی توی زمانی که یک پسر 10 ساله بیداره و نانوایی هم بازه کسی ندیده که اون پست فطرت بچه رو به زور به داخل کوچه میبره؟؟؟ یعنی این مردم با شعر و متن برانگیخته میشن؟؟؟؟
...
بی خیال عزیزم...
دست برداریم از شعر و شعار... یا میخواین اصلا دست برنداریم!!
هرطور راحتید... من که دیگه از این مردم ناامید شدم...
زندگیتون رو بکنید... جوک بگید و بخندید... بی خیال که اون بچه تا وقتی جسدش به ساحل ترکیه برسه هزار بار جون داده... بی خیال!!
...
راستی ، لطفا اگه خواستید تکون بخورید یادتون باشه چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است....
بی زحمت این تکون رو از کشور، شهر، محله، کوچه، منزل یا حتی خانواده خودتون شروع کنید... هرچند که دیگه امیدی به تکون خوردن این مردم نیست... این مردم فقط اهل شعر و شعار هستند...
....
با احترام به اقلیتی که هنوز قلبشون برای همنوع میتپه...
مجید زنجانی
شهریور 94


۱۳۹۴ شهریور ۲, دوشنبه

تکنولوژی...


امروز به این فکر میکردم که منظور آلبرت اینشتین نسل ما بوده... نسلی که فقط از تکنولوژی استفاده میکنه... نسلی که در مورد هیچ چیز فکر نمیکنه...
حدود 15 سال پیش وقتی که نسل جدید زبانهای برنامه نویسی به صورت ویژوال شروع به رشد کرد، کاری که ما باید ساعتها در موردش فکر میکردیم و برنامه مینوشتیم با حرکت ماوس و کشیدن یک شکل روی صفحه ظرف کمتر از 10 ثانیه انجام میشه!!! همون موقع من حس میکردم که این یک فاجعه است... اما چاره ای نبود... باید با تکنولوژی همراه میشدیم... من هم از اون موقع از زبانهای برنامه نویسی ویژوال استفاده میکنم...



فکرش رو بکنید همین button که در تصویر فقط با ماوس کمتر از 5 ثانیه میتونید ایجاد کنید برای ما بیش از یک ساعت برنامه نویسی داشت!!! پس نمیشد همراه نشد و از نرم افزارهای قدیم استفاده کرد.. ولی آیا میدونید کسانی که زبانهای نرم افزاری ویژوال رو ساختند و میسازند خودشون از چی استفاده میکنن؟؟... بله درست حدس زدید.. اونها هنوزم از کدهای قدیمی استفاده میکنند... با قابلیت های جدید و برتر... 
چه کسانی پشت این اسرار هستند؟
چه کسانی میخوان که نسل امروز مصرف کننده باشه؟
حتی خیلی از کسانی که تصور میکنند نرم افزار نویس هستند فقط مصرف کننده هستند چه برسه به مردم عادی!! واقعا پشت این پرده چه کسی است؟
چه کسی در صدد اینه که پیشگویی آلبرت اینشتین درست از آب دربیاد؟
...
یا ممکنه این خود ما هستیم که راه رو اشتباه میریم؟
.....
به نظر من استفاده از تکنولوژی اشکالی هم نداره. به شرط اینکه غرق نشیم! باید از تکنولوژی برای درست اندیشیدن استفاده کنیم. اشکال کار اینجاست که ما اجازه میدیم تکنولوژی به جای مغزمون فکر کنه... و این فاجعه است...
تکنولوژی فقط یک ابزاره. نباید جای تفکر رو بگیره.
اگر با همین روش امروز پیش بریم روزی میرسه که حتی برای حرف زدن هم اجازه میدیم ابزارهای تکنولوژی برامون تصمیم بگیرن. تصمیم بگیرن که ما چی بگیم، چی بنویسیم، چی بخوریم، کجا بریم، کی بریم، از چه راهی بریم و.. ... ... و ما تبدیل میشیم به قسمتی از ابزار تکنولوژی برای انجام کارهای مختلف.... وقتی که این رو بفهمیم خیلی دیر شده...
بیاید از امروز تصمیم بگیریم فکر کنیم و بیاندیشیم...