۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

من سیاسی نیستم!!



دیروز سه شرکت خصوصی که گفته میشه وابسته به سپاه پاسداران هستند، ۵۰٪ + ۱ سهم مخابرات ایران رو خریدند و به این صورت مخابرات ایران خصوصی سازی شد!!!
من به هیچ عنوان آدم سیاسی نیستم... ولی بعضی اوقات تعجب میکنم از اتفاقاتی که میافته...
درست در حین این خصوصی سازی، تمامی نرم افزارهای اوپن وی پی ان و سکیور پراکسی که من در دسترس داشتم از رده خارج شدند!! در حین این خصوصی سازی، سرعت اینترنت های به اصطلاح پر سرعت به حد زیادی کم شد..
شاید کسی بگه تو که سیاسی نیستی، فیلترشکن میخوای چکار؟؟! سوال خوبیه... جوابش هم ساده است...
اینترنت دنیای بزرگیه... اگه بخوای به راحتی توی این دنیا سفر کنی و خودت تشخیص بدی که چه چیزی بده و چه چیزی خوب (که خدا رو شکر من یکی فهم و درکم در این حد هست!!ـ)، باید فیلترشکن داشته باشی... به این دلیل که فیلترینگ مخابرات حتی خیلی از سایتهای پزشکی و اطلاعات عمومی رو هم بسته به خاطر اینکه مطالب و یا کلماتش درمحدوده قرمز سیستم فیلترینگ دیده شده... به عنوان مثال سایت زیر فیلتر شده! در صورتی که هیچ ربطی به مطالب مستهجن و یا سیاسی نداره

این سایت مطالب بسیار زیادی در مورد خانواده داره که بسیار بسیار مفیده... از انتخاب نام برای فرزند و رفتار با اونها گرفته تا ........ سایتی که لنگه اش توی هیچکدوم از وب سایتهای ایرانی نیست...
این فقط یک نمونه از اشتباهات بسیار زیاد فیلترینگه که مخابرات به هیچ عنوان زیر بارش نمیره و شما رو مجبور به داشتن فیلترشکن میکنه...
.....
درمقابل خیلی جالبه که تمام سایتهای موزیک (اکثرا) بی محتوای زیرزمینی ایرانی بازه و شما میتونید هرچقدر که دلتون میخواد مغزتون رو از کلمات و ریتمهای تکراری اونها پرکنید! بشینید و دانلود کنید.... هرچقدر فیلم و سریال ایرانی و خارجی و ... میخواین دانلود کنید و لذت ببرید!.... جالب تر از همه اینکه سرعت دانلود به هیچ عنوان پایین نیومده!!!! این کاهش سرعت فقط مخصوص برازینگه نه دانلود!!! کافیه یک دانلود منیجر داشته باشید تا با نهایت سرعت اینترنت خودتون، هرچی میخواین دانلود کنید...!!! تمام سایتهای تبلیغات کلیکی و فروشهای پورسانتی و تبلیغات بنری بازن، با محتویات "عکسهای داغ ....!" ، "لوازم جنسی و زناشویی!"، "آخرین عکسهای خصوصی ....!"، "عکس+۱۸ خانم....!" و .....
به نظرتون عجیب نیست؟؟ این است سیستم فیلترینگ مخابرات ایران....
کاش سیستم فیلترینگ، اگر قرار بود که وجود داشته باشه به دست کسانی سپرده میشد که ....

....
در نظر من اون روز بسیار نزدیک بود که استفاده از اینترنت بسیار محدودتر از چیزی که الان هست بشه و با معامله دیروز بورس، اون روز بسیار نزدیکتر شد....
....خصوصی سازی شرکت مخابرات ایران رو به تمام کسانی که عاشق دانلود و مطالب بی محتوای اینترنتی هستند تبریک میگم...!!!!
راستی! یک چیز جالب دیگه! البته ما که بخیل نیستیم! ولی این سه شرکت فقط ۲۰٪ مبلغ خرید رو نقدی پرداخت کردند و ۸۰٪ مابقی رو باید طی ۸ سال، هر ۶ماه یکبار یک قسط پرداخت کنند! یعنی هر۶ماه فقط ۵٪ مبلغ! بدون بهره البته!!! دیگه خیلی مبارکه!!!!!

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

عشق و دوستی اینترنتی



یکی از دوستان خوب من در مورد عشقهای اینترنتی مطلبی نوشته بود که ترجیح دادم نظرم رو در این مورد و اصولا در مورد روابط و دوستی های اینترنتی اینجا بنویسم...

....
شاید سال ۱۳۷۲ دسترسی به اینترنت داشتن برای همه ایرانیان مقدور نبود... شرکتهایی و سازمانهای محدودی بودند مثل شرکت داده پردازی و سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران، که تحت شرایط خاص به شرکتهای خصوصی و پزشکان و از این قبیل اکانت اینترنت میدادند و اون هم با قیمتهای گزاف (مثلا کیلوبایتی ۵ ریال! یا شرکت داده پردازی سالیانه ۳۶۰ هزار تومان یک ساعت در روز!)...
شاید باورتون نشه ولی همینطور بود... گاهی مجبور بودیم به خاطر مصرف کمتر، عکسها رو روی برازر ببندیم...!! یا از این قبیل کارها...


به دلیل این محدودیت، یوزرهای ایرانی (منظورم داخل ایرانه) بسیار کم بود. کمتر بود کسی که از خودش و مشخصاتش چیزی رو پنهان کنه... نمیدونم.. شاید برای اینکه به محیط اینترنت آشنایی زیادی نداشتند و از خطراتش آگاه نبودند... ولی معمولا راستگو بودند!


به همین دلیل دوستان خوبی میشد پیدا کرد... ولی امروز اوضاع خیلی فرق کرده.. به سختی میشه رابطه خوبی روی این محیط ایجاد کرد که بر پایه راستی و درستی باشه...


...


عشقهای اینترنتی، یکی از خطراتی بود و هست که یوزرها رو تهدید میکنه. خوبی این خطر اینه که کسی رو تهدید میکنه که خودش رو در معرض این خطر قرار بده... و بدی این خطر اینه که، گاهی متوجه نمیشی که چه طور و چه زمانی در معرض خطر قرار گرفتی!


اون سالها دختری رو توی ژاپن میشناختم که از همین راه پارتنر خوبی پیدا کرد و ازدواج کرد... ولی امروز مخصوصا برای ایرانی ها این راه بسیار پر خطر و پر از دروغ و نادرستیه...


اشکال اینجاست که توی دنیای واقعی ما ایرانی ها، اونقدر دسترسی به جنس مخالف سخت و دشوار شده که خیلی از آدمها ترجیح میدند این راه رو برای شروع انتخاب کنند... البته منظورم از دسترسی دشوار هر نوع دسترسی نیست. امیدوارم متوجه باشید که از یک رابطه سالم صحبت میکنم


به هر حال نظر من اینه که انتخاب کلمات "عشق اینترنتی" اصولا درست نیست. این دو کلمه کنار هم خیلی سخت جور میشن... عشق.... اینترنت... دو واژه ای هستند که امروز خیلی با هم غریبند... مراقب خودتون باشید...


...


اما در مورد دوستی های اینترنتی... میتونم بگم برای کسی مثل من که به طور معمول حداقل ۹ ساعت از زندگی روزانه رو پشت این اختراع عجیب آدمیزاد نشسته! راه بدی برای پیدا کردن دوستان خوب نیست...


امروز که برای شما مینویسم، بعد از حدود ۱۶ سال که از دسترسی من به این اختراع عجیب میگذره، دوستان بسیار خوبی دارم که هر کدومشون جایی از این دنیا زندگی میکنند... بعضی هاشون بنا به شرایط خاصی از دست من رفتند... بعضی هاشون از دوستان خارج از اینترنت بودند که الان به خاطر دوریشون به دوستان اینترنتی تبدیل شدند... بعضی هاشون شاید همیشه برای من به صورت یک آی دی یا یک ایمیل باقی بمونند... بعضی دیگه دوستان نزدیک من هستند که بیش از اینکه همدیگه رو ببینیم، اینجا با هم هستیم... و ....


خلاصه اینترنت باعث ایجاد روابط زیادی برای من شده که آرزو میکردم فرصت داشتم تا تمام این روابط رو به دوستیهای دنیای واقعی تبدیل کنم... ولی شاید این نوع روابط به همین دلیل ایجاد شده. به دلیل اینکه فرصت ما آدمها خیلی کمه و این راهیه که ما رو به هم نزدیکتر میکنه....


بهتره که خوب ازش استفاده کنیم...

سرنوشت....




سلام.....


پیرمردی هست که خیلی ها دوستش دارند.... شاید خیلی ها هم دوستش ندارند... نمیدونم....


این پیرمرد توی بستر بیماریه.... این پیرمرد به من خیلی بد کرده.... نمیدونم باید چه کار کنم... سردرگم شدم دوباره....


دل شکستن، آبرو بردن، خیانت و... امثال اینها کارهای بسیار ساده ایه.... ولی کسی که به موقع بتونه جلوی حرص و طمعش رو بگیره و نخواد که به هر وسیله ای مادیات زندگیش رو حفظ کنه، خیلی کمه... برای اکثر آدمها اینطوره که کار ساده رو انتخاب میکنند و حفظ مادیات براشون ارجح تر میشه. مثل کاری که پیرمرد با من کرد.... ولی این کار بعضی اوقات نتیجه بسیار بدی میده که درست کردنش بسیار سخته...


.....


دل شکسته.... شکایت .... عیادت.... دلجویی.... بخشش.... نفرت.... دعا.... سلامتی.... اشک.... خانواده.... خاطرات.... سختی.... سنگدلی.... آبرو.... پول.... دوست.... دشمن....


این کلمات به طرز وحشتناکی توی مغزم به هم پیچیده.... بازکردن این گره ها سخته...


شاید فرصت زیادی برای بازکردنشون نباشه.... کاش وقتی فرصت تموم میشه پشیمون نباشم....

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

حاتم طایی...

خیلی از مردم ما عادت به بذل و بخشش نابجا دارند.... تا حالا به این موضوع دقت کردید؟



... مثلا به گدای سر کوچه که کاملا سالمه و میتونه کار کنه ولی گدایی رو ترجیح میده کمک میکنند...


شاید به امید اینکه رفع بلا از خودشون بشه!! ولی خیلی ها هم واقعا دلشون برای گدا میسوزه و میخوان که کمکش کنند...


اما همین آدمها، درست جایی که باید دست کسی رو بگیرند، شونه خالی میکنند.... یا ترجیح میدند کاملا بی توجه به جریان، رد بشن و برن سراغ کار خودشون....


همین آدمها، وقتی مدیر یک جایی باشند، براشون خیلی بهتره اگه حقوق کارمنداشونو حتی یک روز دیرتر پرداخت کنند که پولشون یک روز بیشتر توی حساب بانکیشون بمونه...


همین آدمها وقتی ببینند کسی نیاز به کمک داره، هزار جور دلیل و برهان میارند که نمیتونند کمکش کنند...


همین آدمها توی حسابهاشون مو رو از ماست میکشند تا نکنه ذره ای سود اضافه به کسی برسونند...


همین آدمها، هزار جور دروغ و فریبکاری توی کارهاشون دارند تا پول بیشتری به جیب بزنند که بتونند به گدای سر کوچه کمک کنند!!


....

اشتباه نشه... منظور من فقط گدای سر کوچه نیست....مردم ما عادت کردند، به کسانیکه نمیشناسند کمک کنند... ترجیح میدند غم کسی رو نخورند... ترجیح میدند پول بدند و از کنار قضیه به راحت ترین طریق ممکن رد بشند.... برای همین گدای سر چهارراه مثال بسیار خوبی شد....


ما مردمی داریم که میلیون میلیون خیرات میکنند و اعانه میدند، بدون اینکه بدونند این خیرات و اعانات کجا صرف میشه.... ولی ....


اما وقتی خدا یکی از بنده هاش رو جلوی پاشون میذاره که کمکش کنند.... هزار جور تعهد و هزار جور تحقیق و هزار جور بهانه و ...... و تا جایی که بشه سعی میکنند این کارو انجام ندند....


چرا؟؟؟ من که دلیلش رو نفهمیدم.... کاش مردم اینطور نبودند.... کاش کلمات برای ما درست معنی میشد..... این کلمه "کاش" کلمه خوبی نیست.... کاش کاری نمیکردیم که مجبور باشیم به طور مداوم از این کلمه استفاده کنیم....


ممکنه فردا دیر باشه.... گدای سر کوچه رو به حال خودش بذار و بیشتر به اطرافت دقت کن.... کار نیک کردن به همین سادگی نیست.... گاهی خیلی ساده است... ولی نه همیشه.... فقط دنبال کارای ساده نباشیم.... گدای سر کوچه ساده ترین راهه.... دنبال سختهاش هم بگردیم.....

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

Eggy Breaky Heart



نمیدونم تا حالا چقدر توی زندگیم دل شکستم.... شما چطور؟!


اصلا مهم نیست که طرف کیه و راجع به تو چه احساسی داره.... مهم اینه که تو راجع به دلی که شکستی چه حسی داشته باشی.....

دارم یاد میگیرم که موقع حرف زدن حواسم رو جمع کنم.... فقط دو سه کلمه برای شکستن چیزی مثل دل کافیه.... گاهی چقدر شکننده است و گاهی دیگه چقدر دست نیافتنی....

یه چیز مهم دیگه هم یاد گرفتم.... اینکه بعضی اوقات هست که با حرفات دل خودت رو میشکنی....

این خیلی ناراحت کننده است..... میگن دل شکسته رو میشه بند زد.... اما جای ترکهاش تا ابد به یادگار میمونه.....

دارم یاد میگیرم.... چقدر من کوچکم هنوز......

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

سلام باران


دوباره داره تابستون تموم میشه و اول مهر میرسه... این روزا که میشه یاد دوران مدرسه میافتم! البته زیاد از مدرسه خوشم نمیومد! الان هم همینطورم! ولی حاضر بودم دوباره برم مدرسه ولی دوباره کوچیک باشم....

وقتی که سن آدم کمه٬ خیلی راحت تر زندگی میکنه... البته شاید آدم بزرگا اینطور فکر میکنن....

اون موقع که چنین حسی نداشتم!

به طور کلی زیاد از آدم بزرگ بودن خوشم نمیاد.... تا حالا هم سعی کردم که بزرگ نشم!! ولی مثل اینکه زمان٬ قدرتمند تر از این حرفاست...


.....

زمان خیلی چیزا رو عوض میکنه... خواسته یا ناخواسته...

درسته که ما میتونیم توی عوض کردن خیلی چیزها کمکش کنیم... ولی زمان چیزهایی رو هم که ما میخوایم عوض نشه٬ عوض میکنه....
دیروز داشتم آخرین قسمت سریال "پنجمین خورشید" رو میدیدم... از این سریال به طور اتفاقی شاید ۳ قسمت رو دیده بودم که با این میشد چهار قسمت... ولی فکر کنم سریال بدی نبود...
مهمترین چیزی که توی این چهار قسمت نظر من رو جلب کرد و شاید مهمترین بخش این سریال (البته به نظر من)٬ پیام آخر بود که توی داستان نوشته شد...
برای کسانی که ندیدند به طور کلی بگم که آقای نقش اول این سریال یک قطعه عتیقه خورشید مانند پیدا کرده بود که ۵ خورشید داشت و با این ۵ خورشید میتونست ۵ بار زمان زندگی خودش رو به جلو یا به عقب ببره... این آقا با این ۵ خورشید زندگی دوستان خودش رو به بهترین وجه عوض کرد... ولی سرنوشت خودش چیزی نشد که میخواست....
حالا مساله مهم اصلا سرنوشت این آقا نبود... مساله مهم خورشیدهایی بود که تمام شد...
پیام آخر هم همین بود....
هر روز صبح که از خواب بیدار میشیم٬ یک خورشیده... وقتی که شب شد٬ یک خورشید از دست رفته که دیگه بر نمیگرده....
بهتره سعی کنیم وقتی که خورشیدی رو از دست میدیم٬ پشیمون نباشیم.... شاد باشیم که به بهترین وجه از خورشید از دست رفته استفاده کردیم.... چون دیگه بر نمیگرده....
بیایید خورشید امروز رو از دست ندیم....


روز بارانی و قشنگتون به خیر.... خورشیدتون پرمهر....

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

به نام خداوند جان و خرد

سلام،



معمولا آغاز هرکاری برای من پر از شور و نشاط بوده..... این هم یک آغاز دیگه است!
البته بگذریم که این چند وقت سه چهار بار اثاث کشی داشتم! ولی ایندفعه کل اثاثیه رو گذاشتم توی وردپرس و اومدم! یعنی نمیشد که بیارم! گفتن اینجا رو باید مبله بذاری و بری!
خلاصه هرکسی میخواد مطالب قبلی رو بخونه میتونه به آدرس زیر یک سری بزنه!

اگه خدا بخواد از شنبه دوباره مینویسم.... بعد از مدتها، دوباره میخوام جدا بنویسم!! ولی امیدوارم از خوبیها بنویسم... امیدوارم... میدونید که! امید چیز خوبیه....