۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

زمستان امسال


امروز 13 روز از شروع فصل زمستون میگذره. پاییز که بدون بارون گذشت. دلمون خوش بود به زمستون. اون هم که فعلا فقط سرما داره. بدون برف و بارون. هفته پیش ماشینم رو بردم کارواش. ولی بازم خبری نشد!! چه ربطی داره؟ باور کنید همیشه ربط داشت!!! هروقت من ماشینم رو میبردم کارواش، فرداش بارون میومد!! باور کنید!!! ولی این بار کارواش هم تاثیری نداشت! فکر کنم کارواش ها هم دیگه مثل قدیم نیستند!!!!!!
............
دلم یک روز بارانی میخواهد... یک روز پر باران.... از آن بارانهایی که زیر شرشر قطرات عجولش خیس خیس شوم..... دلم برای دیدار دخترک گل فروش خیابان ظفر که زیر تاقچه اولین خانه سر خیابان می ایستاد تا باران خیسش نکند تنگ است.... دلم بدجوری باران میخواهد..... دیگر اگر برف هم باشد راضی ام..... فقط ببار..... دلم آسمانی میخواهد که بر زمین ببارد.... من دیگر به برف هم راضی ام..... تو فقط ببار... هر چه میخواهی ببار.... چه باران، چه برف....

۱ نظر:

آری گفت...

ای کاش میشد از بارونای اینجا فرستاد شب سال نو که زیر بارون بودیم .حالا هم ابر غلیظی آسمون رو پوشونده ولی هنوز نباریده ومیدونی وقتی ابر هست و نمی باره انگار دل من پر بغض نباریده هست
میدونم احساست چیه....بد جوریه ....
کاش زودتربباره