۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

....................

عاشورای امسال هم گذشت... نه مثل هرسال... اما گذشت... گذشت و تنها چیزی که باقی گذاشت ..... همین چند نقطه پشت سرهم بود برای بهتر اندیشیدن....
کاش همین چند نقطه پشت سرهم رو که همیشه توی زندگی ما وجود داشته و داره، ندیده نگیریم.... این روزها، این نقطه ها خیلی بیشتر شدند.... اما هنوز خیلی از آدمای ایران هستند که نمیبینندشون... شاید هم نمیخوان ببینند.... بینایی نعمت بزرگیه..... استفاده نکردن از این نعمت یک جور ناسپاسی به داشتنشه....
.........
برای 300 نفر که شاید 550 نفر باشند آرزوی سلامتی دارم.... و برای 11 نفر که شاید 15 نفر باشند دیگه هیچ آرزویی ندارم. چون بهترین رو انتخاب کردند و ایمان دارم که به بهترین رسیدند.... کاش پیش ما میموندند....
........
خیلی وقته که از نوشتن اینجا خسته ام......... از خیلی چیزها خسته ام.........
وقتی چیزی داری برای نوشتن، وقتی چیزی داری برای اندیشیدن، برای گفتن، برای فریاد زدن، برای دیدن،.....
اما نمیتونی بنویسی، نمیتونی ......... اونوقت خسته میشی....
............
من خسته ام... اما هستم.... میمونم.... مطمئنم که این خستگی رفع میشه.... به زودی زود......
طلوع فردا نزدیک است اگر این شب تو را نشکند......

۴ نظر:

inspector گفت...

سلام
به نظر من این نقطه ها که روز به روز هم بیشتر میشه هیچوقت از بین نمیرن...
من هیچ امیدی به این راه ندارم.من فقط احساس پوچی می کنم.همیشه می گن نباید ساخت و باید جنگید.اما این جنگ نیست.این مردانه نیست.اگر موندی باید بسازی و اگر نساختی باید بری...
این قانون این سرزمینه...

Calmness Girl گفت...

وقتی فریاد میزنی کسی نمیشنوه یا اینکه نمیخواد بشنوه همین میشه که نقطه چین ها زیاد بشه

اما
طلوع فردا نزدیک است اگر این شب تو را نشکند

ناشناس گفت...

حرف‌هاي ناگفته ...
حرف‌هاي ناشنيده ...
اين جمله خيلي قشنگه:
طلوع فردا نزديک است اگر اين شب تو را نشکند.

آری گفت...

سلام بر نویسنده نقطه ها
خواهش می کنم دم از خستگی نزن باور کن حالا وقتش نیست
نگی نصیحت میکنم ها اما خودت می دونی
الان وقت گفتن ها و نوشتن هاست
و برای رفع خستگی وقت بسیاره
بگذار به طلوع برسیم همه با هم استراحت میکنیم