۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

غربت قریب


نم نم بارانی که دیشب دوباره هرچه سیاهی آسمان شهر بود را بر سر و روی اتومبیل تازه کارواش رفته من فرو ریخت و کارواش دیرهنگامش را به کثافتی زودهنگام تبدیل نمود!!
نمیدونم چرا توی این شهر هیچ چیزی جای خودش نیست!!
حتی بارون هم دیگه بی موقع میاد!!
هرچند بارون هر طوری که بیاد دوستش دارم!! اما یک چیزی هست که چند تا قطره بارون دیشب که ظاهرا فقط برای کثیف کردن ماشین من اومد، یادم انداخت....
چرا توی این شهر همه چیز عوضیه؟!!
چرا هیچ کاری به موقع خودش انجام نمیشه؟؟!
چرا هیچ کس قابل اعتماد نیست؟؟
چرا پل روی اتوبان نیایش با 4متر ارتفاع ساخته شد؟؟؟
چرا بعدش فهمیدن که اشتباه شده و نیم متر آوردنش بالا!!؟
چرا محض رضای خدا بین تمام دروغها یکبار هم راست نمیگیم؟!
چرا اینقدر غیرمنطقی هستی و از روی احساس عمل میکنی؟؟
یا چرا اینقدر احساساتی هستی و اصلا منطق سرت نمیشه؟!
چرا همیشه از همه چیز ناراضی هستیم؟؟؟
چرا اینهمه چرا میگی؟؟! یکبار هم هیچی نگو!!
چرا ماکارونی امروز نمک نداره!!از همه بدتر اینکه چرا آدمهای اطراف ما اینقدر بد شدند و به هیچکدومشون اعتبار و اعتمادی نیست؟؟؟
راستی چرا؟؟

.............
..........
امروز دوستی و فردا دشمن.... امروز آلوده عشقی و فردا آکنده از نفرت.... امروز ادعای پاکی داری و فردا روز نمایش پس پرده توست که ناپاکی است و هرزگی و آلودگی و هر آنچه نمیخواهی باشی....
.........
سراغ دارید کسی رو که گفته های امروزش با کرده های فرداش یکی باشه؟؟؟ اگر هم باشه 99% مطمئن باشید که هنوز فردا نشده!!
.........
امروز میگویی هرکاری برایم خواهی کرد... فردا که نکردی چه؟ ....میدانم فردا چه خواهی گفت....
امروز قولی میدهی نامشروط.....
فردا که عهد میشکنی، هزاران شرط ناگفته داری....
یادت رفته بود که آنها را بگویی!! میدانم....
...............
.......

۱ نظر:

آری گفت...

این فقط درد اینجا نیست دیر زمانیست که رنگ دنیا تغییر کرده
رنگ آدمها هم همینطور اما در اینکه همیشه بارون بعد از یه کارواش درست حسابی گند میزنه به ماشینهاهیچ شکی نیست باز خوبه مطمئن هستیم بعد باز باید بریم کارواش
یه چیز دیگه رو نگفتی میری مثلاً لیسانس جغرافیا میگیری بعد میشی منشی دکتر پوست حالا ربطش چیه خدا عالمه ....چی جای خودشه که بارون جای خودش باشه