کم کم پاییز دارد تمام میشود و هنوز خبری نیست.... از باران خبری نیست....
پاییز بی باران، دلهای بی مهر، دوستی های غیرقابل اطمینان، روابط تیره و غبارآلود، خیابانهای پرترافیک، آسمان خاکستری، هوای آلوده، نفسهای به شماره افتاده، چهره های نگران و عبوس، خنده های مصنوعی، اشکهای خشکیده، ..... همه و همه را میتوانیم در نگاهی کوتاه به چهره مردم شهرمان ببینیم.....
..... و در این میان، گاهی، روزنه ای از عشق و کورسویی از مهربانی، تمام نگاهمان را پرمیکند.... زندگی به ناگاه چهره عوض میکند و تمام میشود هرچه سختی و آلودگی و نامهربانی است..... چه کوچک است دنیای دل ما.....
و چه ساده است تغییر این دنیای کوچک.... نمیدانم چرا بعضی ها از انجام کار به این سادگی سر باز میزنند....
.....
اما هرچه را بشود تغییر داد، پاییز بی باران را نمیشود.... این تغییر نیز بسیار ساده است برای تو.... آسمان هوای شهر ما را دریاب خدای مهربان.... دخترک گل فروش خیابان ظفر..... مدت زیادی است که پیدایش نیست.... خدایا....
۲ نظر:
آره خیلی کارای راحت رو انجام نمی دیم اما کارهایه باورنکردنی رو راحت انجام می دیم
اینیم دیگه عجیب
ما آدم بزرگا همیشه عجیبیم
آخی حتماً دختره از دود نمی تونه بیاد بیرون
کی میگی
باز باران....آنم آرزوست
پاییزبی باران، دلهای بی مهر، دوستی های غیرقابل اطمینان، ma adam bozorga baron ham biyad nemibinim.
ارسال یک نظر