عاشورای امسال هم گذشت... نه مثل هرسال... اما گذشت... گذشت و تنها چیزی که باقی گذاشت ..... همین چند نقطه پشت سرهم بود برای بهتر اندیشیدن....
کاش همین چند نقطه پشت سرهم رو که همیشه توی زندگی ما وجود داشته و داره، ندیده نگیریم.... این روزها، این نقطه ها خیلی بیشتر شدند.... اما هنوز خیلی از آدمای ایران هستند که نمیبینندشون... شاید هم نمیخوان ببینند.... بینایی نعمت بزرگیه..... استفاده نکردن از این نعمت یک جور ناسپاسی به داشتنشه....
.........
برای 300 نفر که شاید 550 نفر باشند آرزوی سلامتی دارم.... و برای 11 نفر که شاید 15 نفر باشند دیگه هیچ آرزویی ندارم. چون بهترین رو انتخاب کردند و ایمان دارم که به بهترین رسیدند.... کاش پیش ما میموندند....
........
خیلی وقته که از نوشتن اینجا خسته ام......... از خیلی چیزها خسته ام.........
وقتی چیزی داری برای نوشتن، وقتی چیزی داری برای اندیشیدن، برای گفتن، برای فریاد زدن، برای دیدن،.....
اما نمیتونی بنویسی، نمیتونی ......... اونوقت خسته میشی....
............
من خسته ام... اما هستم.... میمونم.... مطمئنم که این خستگی رفع میشه.... به زودی زود......
طلوع فردا نزدیک است اگر این شب تو را نشکند......
من خسته ام... اما هستم.... میمونم.... مطمئنم که این خستگی رفع میشه.... به زودی زود......
طلوع فردا نزدیک است اگر این شب تو را نشکند......